اشتیاق به ایجاد حال خوب در مراجعان
مجموعه جامع تخصصی ما به طیف وسیع مراجعان از اضطراب تا افسردگی و از ترک اعتیاد تا اختلالات جنسی خدمات ارائه میدهد
اختلالات اضطرابی
پانیک، وسواس فکری و عملی، اضطراب اجتماعی، ترس و فوبیا، دلشوره و نگرانی
افسردگی
غمگینی، ناامیدی، بی حوصلگی، افکار خودکشی، کم انرژی، افکار منفی
ترک اعتیاد
ترک تریاک و شیره، شیشه، حشیش، ناس، سیگار، متادون، ترامادول بدون درد و خماری
مشاوره
طرحواره درمانی، درمان شناختی، روانکاوی، تصمیم گیری شغلی، انتخاب رشته و سبک زندگی همراه با رضایت
مشکلات جنسی
زود انزالی، بی میلی جنسی، عدم نعوظ، واژینیسموس، اختلال هویت جنسی، گرایش جنسی متفاوت
مشکلات رابطه
مشاوره قبل از ازدواج، خیانت، دخالت خانواده ها، زوج درمانی
-
اضطراب اجتماعی: شیر در خانه روباه در بیرون
“در جمع انگار همه به من زل زدهاند و منتظر اشتباهم هستند” روایت امیر، 25 ساله (کارمند اداری): “از وقتی یادم میاد، همیشه از موقعیتهای اجتماعی فرار میکردم. سر جلسات کاری عرق سرد میکنم، دستام میلرزه و صدام میگیره. حتی سفارش غذا توی رستوران برام کابوسه! فکر میکنم همه دارن منو قضاوت میکنن. هفته پیش…
-
اضطراب امتحان: مانع بزرگ موفقیت
“وقتی برگه امتحان رو میبینم، ذهنم کاملاً خالی میشه!” روایت یاسمن، 16 ساله (دانشآموز دوم دبیرستان): “از یک هفته قبل از امتحان، شبها نمیتونم بخوابم. توی کلاس موقع درس دادن معلم، همه چیز رو میفهمم، اما همین که برگه امتحان رو میبینم، احساس میکنم همه چیز از ذهنم پاک شده! قلبم تند میزنه، دستام میلرزه…
-
سندرم پیش از قاعدگی (PMS)
“هر ماه مثل اینه که تبدیل به یه آدم دیگه میشم!” روایت بیمار (سارا، 29 ساله، معلم): سارا با چشمانی خسته و دستانی که به نظر میرسد بیقرارند، درباره تجربه ماهانهاش صحبت میکند: “هر ماه دقیقاً یک هفته قبل از پریودم، دنیا برام سیاه میشه. کوچکترین چیزی منو به گریه میندازه، از بچههای کلاسم بیدلیل…
-
سندرم ایمپاستر: خودویرانگری
“همه فکر میکنند من باهوشم، اما من فقط یک حقهبازم!” روایت بیمار (نیما، 34 ساله، مدیر ارشد فناوری): نیما با وجود موفقیتهای چشمگیرش، با چهرهای درهمرفته و نگاه مضطرب صحبت میکند: “با اینکه 10 سال سابقه کار دارم و سه بار ترفیع گرفتهام، هر روز منتظرم که بقیه بفهمند من واقعاً چیزی بلد نیستم! هر…
-
ترس از آسانسور
“وقتی در آسانسور بسته میشه، احساس میکنم دارم خفه میشم!” روایت بیمار (امیر، 29 ساله، حسابدار): امیر با دستانی مرطوب از عرق و چهرهای رنگپریده صحبت میکند، نفسهایش سریع و کوتاه است: “از وقتی یادم میاد از آسانسور وحشت دارم. همین که در بسته میشه، قلبم شروع میکنه به کوبیدن، نفسهام سریع میشه و احساس…
-
فوبیا: ترسِ غیرمنطقی
“همین که میبینمش، قلبم میگیره، نمیتونم نفس بکشم!” روایت بیمار (نرگس، 32 ساله): نرگس با دستانی لرزان و چشمانی مضطرب روی صندلی نشسته است. صدایش میلرزد وقتی تعریف میکند: “از بچگی از سوسک میترسیدم، اما الان دیگه غیرقابل تحمله! همین که یه سوسک ببینم، قلبم شروع میکنه به تند زدن، عرق سرد میکنم و احساس…
همین الان از دکتر استیلایی نوبت بگیرید:
سوال روانشناسی، تربیتی یا مربوط به تخصص اعصاب دارید؟ مشورت بگیرید: